شکوفهای که از جای زخمهای کهنه سر باز میکند
از هاستل زدم بیرون بیهدف. راه رفتم و قهوه خوردم و نوشتم و خرید کردم و شراب خوردم و شام. خوش گذشت. I'm back
No comments:
Post a Comment