خواب دیدم روی نیمکتهای کلاس المپیاد، با اون پلیور سفیدی که روی مانتوم میپوشیدم، سرم روی پای شقایقه. خواب دیدم دستش رو پیشونیمه و پاهاش میلرزه. توی خواب با انگشتهاش اشکی که از گوشههای چشمهام میریخت رو پاک میکرد و در ادامهش صورتم رو نوازش میکرد اما دستش یک لحظه هم از روی پیشونیم کنار نمیرفت. توی خواب میترسیدم چشمهام رو باز کنم و چشمهاش رو ببینم یا چشمهام رو ببینه. توی خواب دلم میخواست همونجا، لبهی همین صخره، بدون پریدن بمیرم.
No comments:
Post a Comment