قوت غالبم سیگار و قهوه و آدامسه. اکثر روزها فقط صبحونه میخورم.
رضا یزدانیهای تاریک گوش میکنم.
تا حد قابل قبولی با درسهام کیپآپ میکنم. از خوندنیها خیلی عقبم اما اساینمنتها رو سابمیت میکنم. دیروز یه قورباغه قورت دادم و یه درسی رو از لب دره نجات دادم. با توجه به سطح انگزایتی روزانه، شاخ غول شیکوندم واقعا.
سیاه میپوشم، موهامو صاف میکنم، رژ تیره میزنم، و بوت پاشنه بلندامو میپوشم. آرایشم رو مدام تو دستشویی تجدید میکنم.
از پسرها فاصله میگیرم. تلگرام جواب نمیدم.
به خواهرم گفتم عید نمیرم پیشش. همخونه هام هم نیستن. میخوام عید تنها باشم.
قیافهی اخمو و مصممی دارم و طوری راه میرم انگار تمام جهان داره نگام میکنه. انگار قطعیترین مقصد روبرومه. در اوج سرگردونی.
زیر همهی اینها، به خودکشی فکر میکنم. نه این که میخوام خودمو بکشم یا چی. من هستم همینجا. به مفهوم خودکشی فکر میکنم. مدام.
No comments:
Post a Comment