Thursday, 24 April 2014

درست در این لحظه، بعد از ماه‌ها فرار مذبوحانه، خودم رو به عنوان یک "سیگاری" که اتفاقاً خیلی هم زیاد می‌کشه پذیرفتم. در این حد که تصمیم بگیرم که از این به بعد کم بکشم و ادا درنیارم که "نخیر هیچم لازم نیست و هر وقت دلم نخواد نمی‌کشم".

با تشکر از کنت‌های بد مزه که حالم رو از سیگار کشیدنم بد کردن، و بهم نشون دادن که حتی وقتی می‌دونم بد مزه ست و دوستش ندارم باز راهم به بالکن ختم می‌شه، کلید می‌زنیم پروژه‌ی کم کردن سیگار رو. از این به بعد فقط روزی چهار تا. 

نوشتنش اینجا دیگه اوج پذیرش ه. که یعنی آقا کم سیگار کشیدن برا من یه پروژه‌ست. نه یه کار آسون. نه یه کار معمولی. الانم می‌رم یه شربت سکنجبین بخورم این بدمزگی ازم بره. بعدم بشینم سر کار و زندگیم و به هیچ بهانه‌ای پا نشم دیگه. 

No comments:

Post a Comment