Saturday, 31 January 2015

توی یک وان پر از پماد بی حس کننده خوابیدم. یک شبانه روز. بعد بلند شدم و فکر کردم که حالا شد. اینطوری می‌شود ادامه داد و ازاین "برهه‌ی حساس کنونی" گذشت.

فشار را حس می‌کنم. درد را نه. می‌دانم یک روزی کبودی‌شان پیدا می‌شود. کار دیگری از دستم بر نمی‌آید فعلاً. 

خدایا چقدر تمام این فکرها آشناست.

No comments:

Post a Comment