دلم برات میسوزه. برا تو و برا خودِ اون سالهام.
بعد از آناتما، بیشترین چیزی که منو یاد تو میندازه کمپرس یخ روی چشمهای پف کردهی بعد از گریهست.
آخ که یه زمانی چه روتین بود این خارش و داغی پشت پلکها. و لذت بیمارگونهی خنکی یخ.
مثل لذت بیمارگونهی هرشب مردن و زنده شدن با تو.
No comments:
Post a Comment