شکوفهای که از جای زخمهای کهنه سر باز میکند
مدتها بود حال خوشی نداشتم که از پس بیانش بر نیام. دارم شبیه خودم زندگی میکنم. و جادوی روابط انسانی روشنم میدارد.
هوای ستیت کالج هم به دلم گوش داده. خنک و ابری و روشن و بارون ریز.
No comments:
Post a Comment