هرمز جزیرهی آرزوهای منه.
ازاون موقع که اول دبیرستان بودم و یه دوستی رفت و برام یه عالمه خاک رنگی تو لوله آزمایش سوغاتی آورد و من همهشون رو گذاشتم رو پاتختیم و هی و هی و هی شبا بهشون خیره شدم، تا الان هزاربار تا دو قدمی دیدنش رفتهم و نشده.
حالا دوباره از این سفرهای دم آخری. 5 روز برم قشم و هنگام و هرمز، بعد بیام تهران و پس فرداش پرواز. انقدر هربار تا دمش رفتم و نشده، الان هنوز باور نکردم. اصن تا نرسم بندرعباس، که نه حتی. تا پامو رو خاک هرمز زمین نذارم باورم نمیشه.
نود و دو اگه با برآورده شدن این آرزو تموم بشه، تمامِ سختیها و دهن سرویسیهاش رو میبخشم.
No comments:
Post a Comment