دارم برنامه میریزم برا سفر آمریکا. اولش قرار بود سفر دو تیکه باشه. تیکه ی اولش برم سمت غرب و کالیفرنیا که تا حالا نرفتم٬ بعدش شرق طرف نیویورک و پنسیلوانیا. هدف هم اینه که با استادا و پروگرم چِر های مختلف حرف بزنم و لینک بسازم و باهاشون مشورت کنم که با این تجربهها و این تصمیم فعلیای که برا آیندهم دارم٬ چه پروگرمی به دردم میخوره بیشتر.
تو رزومهم معدل لیسانسم رو ننوشتم.در نتیجه رزومهی درخشانی دارم در کارهای مربوط آموزش. خیلی با اعتماد به نفس به دانشگاهای رنک یه رقمی هم ایمیل زدم.
غربیا کلاً جوابمو ندادن اما طرف شرقش خوب شد. در این نقطه غرب رو بی خیال شدم و اون چند روز رو تصمیم گرفتم برم پیش یکی از دوستام.
دیشب الف اومد خفتم کرد که بابا چه کاریه.اینهمه وقت داری ایالت های دیگه ایمیل بزن.
این شد که برنامهی فرضی فعلی شد یک سفر سه هفتهای دیوانه٬ که از شیکاگو شروع میشه و بعد میره ایندیانا و بعد نیویورک و بعد پنسیلوانیا و بعد اگه شد حتی دیسی دوباره. بعد حالا میگم «پنسیلوانیا» خودش یعنی سه روز فیلادلفیا و سه روز کالج پارک.
هنوز هم همه جواب ایمیلم رو ندادن درنتیجه ممکنه ترتیب سفرهای توی یک ایالت اصلا بهینه نشه. نمیتونی به رئیس یه پروگرم تو یه دانشگاه آیوی لیگ ایمیل بزنی که لطفا در دقیقاً فلان روز به من وقت بده.
نمیدونم ولی چه مرگمه که از کل هیجان اینطور سفری٬ فقط استرسش مونده.
این رو میفهمم و به خودم حق میدم که تمام کارهای مربوط به اپلای ازم دوبرابرِ قبلاً انرژی میگیره. میفهمم که رو تصویر درخشان کلمبیا یونیورسیتی و تیچرز کالجِ معروفش یه گَردِ کدری نشسته باشه.
اما منِ اینهمه تشنهی سفر٬ چرا فقط نگرانِ دیوانگیهای جادهایم میشم؟ چرا هی روز میشمرم که نکنه پیاماس بیفته رو یه اتوبوس سواریِ طولانی تو جاده. چرا هی با کلافگی گوگل مپ رو میبندم به جای اینکه با شوق جادهها رو نگا کنم؟ چرا فکرِ موندن پیش آدمایی که نمیشناسمشون و دوست ِدوستامن تو شیکاگو و فیلادلفیا فقط استرسیم میکنه؟
سِیف زُنهای اصلی زندگیم تلنگر خوردن و حالا از این سِیف زُنهای دیگه نمیخوام بیام بیرون. از خونهی خواهرم٬ از خونهی دوستم تو یه شهر کوچیک تو ایندیانا٬ از نیویورک که میشناسمش یه کم..
کاش مثل همیشه٬ تنها سفر کردن منو یه آدم دیگه کنه. کاش اون لحظهای که میرم تو اتوبوس دچار خودم نباشم. کاش همون سبکی و اعتماد به نفسِ تنها تو آمریکا سفرکردن که گاهی تو آخرین لحظه پیداش میشه٬ این بار هم بیاد...
No comments:
Post a Comment