Friday, 8 August 2014

و این همه‌ی اعتراف‌هاست

ابروهام را که برداشتم٬ یادم آمد چطور گاهی از نگاه کردن به آینه خوشحال می‌شدم. یادم آمد که گاهی چهره‌ام را دوست داشتم و این دوست داشتن حالم را خوش می‌کرد. یادم آمد زمان‌هایی بوده که از هر سطح صیقلی‌ای برای نگاه کردن به خودم٬ گیرم برای کسری از ثانیه٬ استفاده می‌کردم. یادم آمد روزهای زیادی است که بعد از دست و رو شستن صبحگاهی٬ عینکم را تا وقتی به اندازه‌ی کافی از آینه دور نشده باشم نمی‌زنم.

یادم آمد اصلا زیبا بودن را. زیبا شدن را.

حالا هی دست و پا بزنم که توضیح بیشتر بنویسم. کلمه ندارد.

من زیبا بودن را فراموش کرده بودم.

No comments:

Post a Comment