Friday, 6 March 2015

این داغ

امروز هیچ جور دیگه ای نمی‌تونست تموم شه.
جز اینکه برای خودم زیر پتو گریه کنم. برای خودم که داره اینطور زیر فشار فهمیدنِ خودش له میشه. برای خودم که حسرت داره پاره ش میکنه. که انگار یه ذغال رو گذشتن رو قلبش. و صدای «جیززز» شو حتی می‌شنوم.

این داغ
که ما بر دل دیوانه نهادیم...

No comments:

Post a Comment