"...
If you grow up the type of woman men want to touch,
you can let them touch you.
Sometimes it is not you they are reaching for.
Sometimes it is a bottle. A door. A sandwich. A Pulitzer. Another woman.
But their hands found you first.
Do not mistake yourself for a guardian.
Or a muse. Or a promise. Or a victim. Or a snack.
...
It is hard to stop loving the ocean. Even after it has left you gasping, salty.
Forgive yourself for the decisions you have made, the ones you still call
mistakes when you tuck them in at night
..."
Sarah Kay , The type
لینکش رو قبلاً هم اینجا گذاشتم. این چند روز، هربار به این فکر میکنم که به زودی میشینه سر سفرهی عقد، هر بار یادم میاد که بهم گفت من بهش جام تجربه نوشاندم، هربار یادم میاد چطور همه چیز بینمون تموم شد و من سادهلوحانه منتظر روزی بودم که به اندازهی صادق بودن با پارتنرش (به زودی همسرش) راجع به وجود من در زندگیش به عنوان یه دوست قدیمی برام خطر کنه، هربار به طبیعت غیرمنصفانه و اجتنابناپذیر ماجرا فکر میکنم، دوباره این شعر میافتم. یاد اینکه گاهی دست آدمها به سمت تو نیست که دراز شده. به سمت زن دیگری دراز شده و بین راه به تو رسیده. به این که سخته دیگه عاشق اقیانوس نبودن. حتی وقتی نفسبریده رهات کرده. به اینکه باید خودم رو برای همهی اون تصمیمها ببخشم.
به این که نباید فراموش کنم، که من به عشق اعتماد کردم. و اعتماد کردن به عشق درسته که گاهی اونطور که ما دوست داریم پیش نمیره. اما هیچ وقت اشتباه نیست.
No comments:
Post a Comment