میشه همه با هم روی این توافق کنیم؟ که گذشته فراموش نمیشه؟
گذشته بخشیده میشه٬ حل میشه٬ برطرف میشه٬ فهمیده میشه٬ منتفی میشه٬ ولی فراموش نمیشه. هرچقدر هم که بگذره و هرچی هم که بشه و هر چقدر هم که از نو شروع کنیم٬ نمیشه و نباید وانمود کرد گذشته اتفاق نیفتاده. میشه راجع بهش حرف نزد. میشه قرار گذاشت که هرگز هرگز هرگز ازش حرف نزد. اما نمیشه طوری رفتار کنی که اتفاق نیفتاده.
اگه به دوست پسرت خیانت کردی یه وقتی و بعد تصمیم گرفتین بمونین با هم٬ و دیگه حرفشو نزنین٬ نمیتونی وانمود کنی اتفاق نیفتاده. باید مسئول باشی. توی رفتارت٬ توی تصمیمهات٬ توی تمام بودنت باید مراقب اون اتفاق و عواقبش باشی. و این بی نهایت کار سختیه. کار ظریف و سختیه. اما وظیفهته. و اگه این کارو نکنی٬ نباید انتظار داشته باشی دیگه حرفش زده نشه. تا وقتی تو این ملاحظه رو نکنی٬ اون آدم حق داره بارها و بارها به موضوع برگرده. رفتارهای انتقامگیرانه قابل فهم تر میشن. تلاش برای امتیاز گرفتن قابل فهم تر میشه. این کار سخت مدام اگه اتفاق نیفته٬ عذرخواهی و بخشش بی معنی میشه.
باید یه طور ظریف و پرملاحظه و درسکوتی اتفاق افتاد گذشته رو اکنالج کنی مدام. وگرنه زخم مدام میشه حضورت. و هیچی٬ هیچی٬ هیچی٬ زخم گذشته رو ترمیم نمیکنه جز همین ملاحظهی مدام. من زخمهای زیادی زدم به آدمها متاسفانه. بعضیهاش رو تونستم ترمیم کنم و بعضیهاش رو نه. و اونهایی که تونستم ترمیم کنم٬ اونهایی بود که تا ابدٍ ماجرا تلاشی برای فراموش کردن واقعه نکردم. و رنج یادآوری مدامش رو٬ رنج سنجش مدام خودم و تصمیم هام و رفتارهام با توجه به اون واقعه رو کشیدم. در مقابل زخمهای زیادی هم خوردم. تمام اونهایی که ترمیم نشدهن٬ اونهایی ان که اکنالج نشدن. اونهایی ان که بعد از عذرخواهی (اگه وجود داشته) تموم شده فرض شدهن و ورق زدیم و دیگه انگار نه انگار.
زخمی که به آدمها میزنی چیزی نیست که بخوای هی یادآوریش کنی به خودت. اما فرض کن خودت اون زخم رو روی تنت داشتی٬ میتونستی فراموشش کنی? کمی بیمار به نظر میادا٬ ولی تا دردش رو همراه طرف نکشی٬ شسته نمیشی از گناهش. و تنها راه همراه طرف درد کشیدن اینه که نخوای فراموشش کنی.
و گرنه هر تلاشی برای ترمیم زخمهای گذشته "من جربالمجرب حلت به الندامه" ست. بیبروبرگرد.
No comments:
Post a Comment