حالا همهش به کنار. روا نیست که بدون ریش هم اینهمه قشنگ باشه و تو خواب لبخند بزنه و ابروهاش همونطوری غمگین باشه انگار. روا نیست که کلافه از احساس بینتیجگی صحبتها، وقتی خوابش برده بلند شم برم تو آشپزخونه بچرخم بیخود، بعد برگردم تو تخت و یهو تو خواب و بیداری بچرخه خودشو بچسبونه بهم، گردنشو بیاره جلو که ینی بوس کن، بعد من بیحوصله بوس کنم و یه جوری نیشش باز شه که خندهم بگیره بلند بلند.
روا نیست بعد سه بار عقب انداختن زنگ ساعتش، با اون صدای گرفته و خوابالو، با لهجهی ایرلندیای که انگار تو ناهشیاریش اغراق شده، بگه اوبر میگیرم به جای اتوبوس، یه چشمشو باز کنه بگه last 15 minutes with your wonderful Irish man و باز گردنشو بیاره جلو، که من بگم last 15 minutes with the wonderful Iranian girl، و سرشو بچرخونم که ببوستم.
روا هم نیست که متوجه فرق جملههامون نشه.
روا نیست که من الان به اینا فک کنم به جای پراسس کردن اوضاع.
تموم شو پریود جان. تموم شو که اعصاب و فضای اینهمه درام و حماسه نداریم این وسط.
No comments:
Post a Comment