ملافهی زرشکی قراره جلوی خونی شدن مبل رو، اگه خون تامپون رو رد کنه و بیاد بیرون٬ بگیره. لخت روی مبل دراز کشیدم. لپتاپ رو تازه بستم. هنوز همهچیز عجیبه. گمونم همیشه عجیب خواهد بود. هنوز خودم رو نمیشناسم انگار. تنم اما بیدار و خوشحاله. نور چراغ بالاسرم افتاده رو تنم و قشنگتر شدهم.
از تمام چراغهای خونه فقط همین یکی روشنه.
از تمام چراغهای من فقط یکی دو تا تاریک.
No comments:
Post a Comment