صبح کریسمس و کادوهای زیر درخت و بعدش برانچ با یه خونه پر از آدم و گپ و بعدم خاطره تعریف کردنهای خانوادگی.
بعداز یلدایی که تنهایی گذشت، جالبه که کریسمس اینطوریه. خیلی هم جای درام و حماسه و تراژدی کردن داره. نمیکنم ولی.
از حال و هوای فامیلی لذت میبرم و گاهی از شلوغی فرار میکنم میرم تنهایی تو اتاق درونگرای تازه پیداشدهی درونم رو ناز میکنم میام.
کتاب میخونم.
و گاهی غصه رو که نمیدونم از کجا و چرا اومده میتکونم از دلم.
تلگرام و توییتر رو بیخیال شدم نسبتاً.واتزپ پر از غم و حسرت و اندکی خشمه.
جرقه میزنیم گاهی با خواهرم. من ولی جدیدا به خودم مطمئنترم و هربار فرو نمیریزم. چه میدونم...
دلتنگی؟ غوغاست تو دلم
No comments:
Post a Comment