دارم تغییر میکنم.
همینقدر صریح، همینقدر آگاهانه، همینقدر تدریجی.
هزارگزینه روی میز هست. دارم زمین بازی ام را میچینم برای دوسال آینده. میخواهم تمام برزخهایم را زمین بگذارم. میخواهم نقشه را برای خودم بکشم بگذارم جلوی چشمم، که در دو سال آینده هی نگاهش کنم.
دارم برای سبک زندگی دوسال آینده ام تصمیم میگیرم. انقلاب میکنم علیه خودم هی.
چی جز ویرانی سه هفتهی آخر میتوانست مرا به این نقطه برساند؟ هیچ. هیچ چیز جز ویرانی مرا به عزم و تصمیم نمیرساند. هرچه ویرانی شدیدتر، عزمم جزمتر.
No comments:
Post a Comment