میخوام ببینم از این واضح تر چی باید بشه که رها کنم
کاش زودتر بگذره این دو هفته، برم سر خونه زندگی خودم، برزخ تموم شه، سرم شلوغ شه، فکر نکنم به شماها که اینطور بریدین طنابا رو. چه خوش موقع بهانه دستتون دادم. خیال ناخودآگاهتون راحت شد. نه؟
سه هفته قبل رفتن که اون ماجرا، بعدم رفتن، و بعد موقع خدافظی دم گوشم بگی «در تماسیم با هم» و گونهمو ببوسی و من بغضم رو این جمله بترکه چون میدونم زر میزنی. چون میدونم سوار اون ماشین که بشم همهچی با تو تموم شده.
باز من بدونم همهی اینها رو و باز ول نکنم. باز ایمیل بزنم که «نمیدونی چقدر دلم میخواست این روزای سختت رو پیشت باشم» و پاک کنم ادامهشو که «هرچند بعید میدونم تو میخواستی حضورم رو»
No comments:
Post a Comment