Friday, 17 July 2015

بالاخره زهرم را خالی کردم.
زهری که خودش ریخته بود در روانم با بی‌ملاحظگی‌هاش. خیال می‌کردم تمام شده. گذشته. رد شده‌م. بعد از یک سال و نیم بی‌خبری، جور بی‌معنایی زنگ زدم برای خداحافظی.
چند سمس.
یک ایمیل طولانی رسید بهم وسط صف پاسپورت در فرودگاه امام خمینی. نخواندم.
توی توقف فرانکفورت خواندم و گذشتم. بی‌اعتنا. «دلم نمی‌خواست» جواب بدم. گذشته بودم من از این جور حرف‌زدن ها.
پیگیری ایمیلش را کرد امروز.
سراغم را گرفت در تلگرام.

ایمیلش، سمس‌هاش، باز حرف‌های شبیهِ آن روزهاش، خشمم را داغ کرد.
امشب با یک ایمیل دو خطی زهرم را خالی کردم و حالا می‌توانم مهر پایان بزنم بر پیشانی این خاطره.

چیزی از جنس انتقام انگار قلبم را از مرضِ او خالی کرده. سبک‌تر نفس می‌کشم.

No comments:

Post a Comment