روبروی نامجو رو گوش میکنم.
[بله، میدونم. دارم از حال به گذشته فرار میکنم. کجاشو دیدین تازه؟]
اول هی تو خودم دنبال حسهای اون موقعها میگردم. دستم به یه سریش میرسه و به یه سریش نه. جدیدترها رو یادم میاد. مال بعد از واقعه. روزهای بیخبری بیشتر. اما حس زمان خودش رو، هیچ.
بعد یوتیوب پشت سرش «اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم» پلی میکنه. هیچی دیگه. تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم. این بود که جرم داد یه سال و نیم. که صبر از من توانی کرد.
پ.ن: اون استیکر قرمزه ی تلگرام هست، میگه «کس نگو مومن»، خب؟ هروقت شروع میکنم به فکر کردن به اون، به خودم میگم کس نگو مومن. اینهمه بدبختی داری خودت الان. این باز چیه عَلَم کردی تو این هیری ویری؟ اما کو گوش شنوا.
No comments:
Post a Comment