Friday, 2 May 2014

"که طلسم دروازه‌اش، کلام کوچکِ دوستی است..."

رفته بودیم بیرون که سیگار بکشه و من همراهی کنم فقط، چون چهارتای امروزم تموم شده بود.
گفت پریشب باید می‌بودی. حالم بد بود هی دلم شاملو و حسین پناهی می‌خواست هیچی حفظ نبودم. هی می‌گفتم کاش نا اینجا بود بقیه‌شو می‌خوند.  دوست پسر قبلش برام تعریف کرده بود که چیا شده و اینا. با خودم فکر کرده بودم که چقدر آدما به جا میفتن پایین از ارتفاع غرورشون. فک کرده بودم که این ماجراهای پیش اومده براش لازم بود، با وجود سختی‌ش.

این مدت هی دور و برم اتفاقای اینطوری میفته. که یکی درست تو اون روزایی که "غره" میشه به خودش، یه تلنگری/لگدی می‌خوره و گوشی دستش میاد. تو اون لحظه‌ای که طرف ضربه رو می‌خوره، دو تا راه هست. یا بیاد پایین و بفهمه که اون بالا جای وایسادن نیست، یا بازم بزنه زیرش و بره تو فازِ "اینا منو نمی‌فهمن" و مغرور تر بشه. به خودت بستگی داره که اون موقعیت بسازتت یا خراب ترت کنه..
بعد هی فک می‎‌کنم لابد اینهمه ایمیلِ ریجکت ی هم که سر اینترنشیپ‌های مختلف می‌گیرم یه همچین چیزیه. می‌فهمم که این حال خرابِ این روزا از استرسِ بی اینترنشیپ موندن نیست اونقدرا. مال همین پایین افتادنه ست. حالا سفت گرفتمش که خراب ترم نکنه. که بسازتم.

فکر کرده بودم که اگه اون شب پیشش بودم چیا می‌گفتم بهش، اگه فضای حرف زدن پیش میومد.
امروز خودش برام تعریف کرد. داشت می‌گفت آدم این جور جاها خودشو می‌شناسه. یه تکون گنده می‌خوری و یهو خودتو می‌بینی. بعد اصن می‌فهمی که واسه همینه که هستی. واسه این که خودتو بشناسی. تو دلم زدم تو سر خودم که خیال کره بودم لازمه براش از اون دو جور برخورد بگم. که خیال کرده بودم اصن حرفای منو لازم داره.
به جاش براش اون تیکه‌ی در آستانه رو خوندم "تا شریطه ی خود را.."  خندید. رفتم جلو تر. نگاهش سر "توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه‌ناک فروتنی"، عمیق شد و رفت. تو چشمای من زل زده بود اما اینجا نبود. لبخندش هی محو تر و اما عمیق‌تر میشد. من؟ به "انسان دشواری وظیفه است" رسیدم و دیگه نتونستم ادامه بدم. عاشق این وقتایی ام که برا یکی شعر می‌خونی و چلوی چشمت می‌بینی که شعر داره به جااانش می‌شینه. عاشق اینم که بلد باشم کِی چی بخونم برا آدما...

دوست می‌دارمش و این دوستی، دستاوردِ عزیزِ کنار گذاشتن شعارها و واقعاً احترام گذاشتن به دغدغه‌های دور از ذهنِ منِ آدم‌هاست. 

1 comment:

  1. چقدر خوندن این جمله دلنشین و آرامش‌بخشه: «دوست می‌دارمش و این دوستی، دستاوردِ عزیزِ کنار گذاشتن شعارها و واقعاً احترام گذاشتن به دغدغه‌های دور از ذهنِ منِ آدم‌هاست.» دوست‌داشتنت پایدار! ا

    ReplyDelete