دیروز روز آخر مدرسه قبل از تعطیلات کریسمس بود. اومدم خونه، لش کردیم با همخونه کلاً. سریال دیدیم، آبجو خوردیم، آهنگ گوش دادیم، گاهی با هم، گاهی تنها تو خاطرههامون غرق شدیم، و بسیار خندیدیم. کمی تائو خوندم حتی، بعد از صد سال.
امروز صبح، صبونه خوردیم، رفتیم بیرون، من پی خورده کاریهای خودم که روزای مدرسه عمراً بهشون نمیرسیدم، اون پی کارای خودش. بارون میومد.
برگشتیم خونه، قبضامونو دادیم. اون نشست به سهتار تمرین کردن، من یه ترینینگ آنلاینی که سرتیفیکیتش رو لازم دارم رو گذروندم. آشغال بود. میدونستم آشغاله. فقط دوساعت وقت لازم داشت که حرومش کنی. کردم. بعد فرم سفارت پر کردم برا سفر سوئد. مقالههای شمارهی آخر نشریه رو خوندم. به دیوار خیره شدم کمی.
با دو تا از دوستام تو ایران دیالوگهای اسکایپی طولانی داشتم. یکیشون بود که سوژهی نصف پستهای نک و نالهی اولِ اومدنم بود. گذشتیم از گرهها. نپرسیدیم. نگفتیم. از حال و روزمون حرف زدیم. بی اشاره به گذشته. از حال.
با یکی از دوستام که آمستردامه اسکایپ کردم یه ساعت. اون میشناستش. خیلی خوب. ما رو میشناسه. اون بیتابیای که مدام راجع بهش سکوت میکنم رو بلده. میدونه. میفهمه. میخندیم با هم به دردای من. حرف زدم و گوش دادم و خندیدیم. هرکدوممون یه جور بدبخت. خوش گذشت.
ساعت ۹ که شد، شام و لپتاپها رو علم کردیم. شهرزاد دیدیم دو قسمت. خندیدیم یه عالمه.
کار کم ندارم. ژانویه و فوریه قراره پوستم کنده شه. از هرچی تاحالا بوده هم بدتر. میترسم هم ازش. اما این عاملِ خارجی روم اثر کرده. «تعطیلات». رها کردم. انگار یه کیسه پلاستیکی باشم که از مشت محکم زمان درومده. نه که درومده. انگار زمان مشتش رو باز کرده که استراحت کنه. دارم باز میشم. میدونم به زودی بسته میشه. اما دارم باز میشم. نفس میکشم. به آسمون نگاه میکنم. متوجه ابرها و بارون میشم. آینه رو نگا میکنم. ابروهام رو ورمیدارم. متوجه خودم میشم. متوجه مزهی غذایی که میخورم میشم. متوجه گذر زمان میشم. متوجه زندگی میشم.
حالا هم دارم میرم بخوابم. به خودم قول میدم دیگه هیچ وقت خودم رو یادم نره. دیگه نشه اینطور که متوجه هیچی نشم. میدونم که ژانویه برسه و اون غولهای کاری نزدیک بشن میزنم زیر این قول. اما خب. کار دیگهای از دستم بر نمیاد. الان که آرومم و به صداهای ساکت شهر گوش میدم، الان که دریچههای ادراکم به جهان کوچیک و خلوت اطرافم بازه، به خودم قول میدم که یادم نره زندگی کنم.
No comments:
Post a Comment