با سوپروایزرم حرف زدم. ازم معذرت خواست و گفت اصلا نمی خواسته لحن ایمیلش انقدر تند باشه. ولی یه چیزی هنوز در تمام طول مکالمه اذیتم می کرد که پیش بینی ش نکرده بودم. و باعث شد راجع به عذرخواهی یه چیزی یاد بگیرم.
از یک طرف٬این که مطمئن نبودم داره می پذیره لحن ایمیل ش بد بوده (من این رو مطمئن م چون هم به یه دوست امریکاییم ایمیل رو نشون دادم و هم منتورم که رو ایمیل سی سی شده بود بهم گفت لحنشون زیادی تند بوده)٬ یا داره به خاطر «برداشت من» و به خاطر «احساس»ی که به من دست داده عذرخواهی می کنه. چیزی که این رو یه کم برطرف کرد این بود که گفت «از این به بعد توی ایمیل هام به اینترنها تو شرایط این مدلی بیشتر مراقب لحنم خواهم بود»
از طرف دیگه٬ و مهم تر از قبلی٬ مدام به این فکر می کردم که پیامدهای اون ایمیل برای من هیچ جوری رفع نمی شه. منتورم و هد دپارتمان که این مدت باهاش کار می کنم روی اون ایمیل سی سی شده بودن. و این کانورسیشن بین من و سوپروایزر که توش سوپروایزر بلند می گه که آره تو حقت نبود اون ایمیل رو بگیری٬بین ما دو تا می مونه. اون دو نفر روی این کانورسیشن سی سی نمی شن. هیچ جوری بهشون منتقل نمیشه که ایمیل اشتباه بود. که حق با من بود.
عذرخواهی٬ تا وقتی تمام سعی ت رو برای برطرف کردن پیامدهایی که اشتباهت برای طرف داشته نکنی کامل نیست. به عذرخواهی های شکست خورده ی زندگیم نگا می کنم٬ و دونه دونه پیدا می کنم اون جایی رو که میشد وایسم یه چیزی رو تغییر بدم و ندادم. و بعد هی تعجب کردم که چرا جواب نداد. چرا به حالت قبل برنگشت. خیلی پیامدها برطرف نمیشه. اما بعضی هاش هم میشه. برای بعضی هاش هم تلاش بی نتیجهت هم معنی داره اگه بکنی.
حالم؟ بهتره.
برطرف شد؟ نه کاملا. اگه فردا آخرین روز کارم با هد دپارتمان نبود شاید حالم از اینی که الان هستم بدتر بود. ولی خب. بیشترین کاری بود که میشد کرد. راضی ام.
پ.ن: محض تکمیل تری که تو رابطه م با هد دپارتمان خورده٬ آخرای کانورسیشن که دیگه اشکم درومده بود یهو درو باز کرد اومد تو. صد البته که ما ساکت شدیم و فهمید کانورسیشن راجع به خودشه. منم که فین فین و دماغ قرمز. هیچی دیگه
No comments:
Post a Comment