دوست داشتن و دوست داشته شدن در واژه ها. واژه هایی که مدام به وجدت بیارن از تازگیشون.
هوشمندیای که در شیوهی بیان احساسات متجلی میشه.
فهمیدن و فهمیده شدن، و عمیقتر از اون: باهمفهمیدن در خلال گفتوگو. با هم راه یافتن به لایههای زیرین.
کشفِ چندبارهی خود در نگاه ریزبینِ دیگری.
استعارهها، ظرف بیان مفاهیم پیچیدهای که در زبان سرراست روزمره جا نمیشن. نه حیلهای برای «زیبا» کردن عاریهای حرفها.
زیبایی ذاتی انکارناپذیر گفتوگوها، حتی لای خونابههای زخمهای قدیمی و زخمهای تازه.
و گاهی نوازش، با ظرافتی که تمام سلولهای تنت رو هشیار میکنه، حتی از پشت حصار واژهها. بی که لازم باشه تصور کنی صحنهای که داره توصیف میشه رو. اتفاق در جان واژهها میفته و «خوندن»شون داغت میکنه.
هربار بعد از رفتنش/رفتنم، جای خالی اینهاست که تا مدتها تیر میکشه. این جهان ساخته شده از واژه.
No comments:
Post a Comment