Wednesday, 1 June 2016

اما تو نمی‌میری تو سگ‌جونی

"حالا چی ژوزه؟
مهمونی تموم شده
چراغ ها خاموشن ملت رفتن
 شب سرد شد
حالا چی ژوزه؟
حالا چیه؟هی تو؟!
تو که بی نامی و بقیه رو دست می اندازی
تو که شعر مینویسی
عاشق میشی
شکوه میکنی
حالا چی ژوزه ؟
زن نداری 
حرفی نداری 
عشقی نداری
شب سرد شده و همه چی تموم شده
همه چی غیب شده
همه چی خراب شده
حالا چی ژوزه؟
حرفای دل نشینت
 لحظه های تب و تاب ات 
عیش و نوشت 
کتابخونه ات معدن طلات
 چمدون شیشه ای ات 
ناسازگاری ات 
کینه ات
 حالا چی؟
کلیدی تو دستت میخوای در و باز کنی
 اینجا که دری نیست! 
تو دریا نمیری ولی دریا هم خشکیده
میخوای بری مینیاس؟
 مینیاسی دیگه نیس
ژوره حالا چی؟

اگر تونستی بخواب
 اگر تونستی خسته شو
اگه تونستی بمیر
 اما تو نمی میری تو سگ جونی ژوزه

تنها توی تاریکی مثل یک چارپای وحشی بی هیچ خدا و پیغمبری 
حتی بدون یک دیوار
که بتونی بهش تکیه بدی
بی اسب سیاهی که بتونی بتازونی اش 
تو کوچ میکنی ژوزه 
به کجا ژوزه؟"

No comments:

Post a Comment