نوتلا تموم شد. خیلی وقت بود تموم شده بود اما هی نمینداختمش دور. دیروز دیدم دورش مورچه جمع شده. حالم بد شد. خیلی بد. تصویر سنگینی بود و اگه خودمو ازش نجات نمیدادم ورِ بیمارِ سمبولیست ذهنم شروع میکرد به چرند گفتن. انداختمش دور. شکلات صبحانهی فرمند خریدم. چهار وعدهی غذایی گذشته رو نون تست خوردم با شکلات صبحانهی فرمند با غبطه و غصه.
جنگِ تازهی ذهنم بینِ سمبولیسم ه و رئالیسم. رئالیسم فعلاً چیرهست.
پ.ن: صدای توی سرم: ببین میتونی شور واژهها رو دربیاری؟
No comments:
Post a Comment