Friday, 6 June 2014

با این حال،

یک. امروز رفتم یک جلسه‌ای راجع به کاری که دوستش دارم و تازه به گروهشان پیوسته‌ام. ایده‌هایم را قبول کردند و این حال بدی که از پروژه داشتم تمام شد. نگران بودم نکند مجبور باشم موضوعی که دوست دارم را به روشی که قبول ندارم پیش ببرم. انقدر نگران بودم و انقدر حالم از پروژه بد بود که جز برای دوست‌پسر و برای شقایق، برای کس دیگری تعریف نکردم.
حالا یک ساعت و نیم گذشته را به مستند سازی گذرانده ام. گزارش جلسه، کتبی کردنِ زمانبندی‌ها و ایده‌ها و نقدها.تمام مدت نامجو می‌خواند.
 همین که نامجو می‌خواند و من به صحرای کربلا نزدم یعنی حالم خوب است.

دو. فردا صبح با دوچرخه از خانه‌ی پدرمادری می‌روم خانه‌ی خودم. از شمال به مرکز. بعد هم هرروز صبح، روزم را با دوچرخه سواری در بلوارکشاورز شروع می‌کنم. باید برای هرروز قصد کنم که هفته‌ای سه روزش در بیاید. 

سه. گویا رخوت و تنبلی می‌تواند تقصیر تیرویید باشد. مرتب خوردنِ قرص‌های تیرویید رزلوشنِ ماه‌های پیشِ روست. + وقت گرفتن از دکتر مربوطه همین هفته، بلافاصله پس از گرفتن جواب آزمایش. چک آپ شیش ماه یک بار برنامه‌ی طولانی مدت است. فعلاً بهش فکر نمی‌کنم.

چهار. امروز سیگار نکشیدم.

No comments:

Post a Comment