Friday, 20 December 2013

درحالی که دارم از خستگی می‌میرم٬ به لحظه لحظه‌ی مهمونی امشب فک می‌کنم٬ به این‌همه آدم متفاوت٬ و فکر می‌کنم منِ بزرگ شده تو یه همچین جمع‌هایی٬ چرا تعجب می‌کنم از اینکه دوستام اینهمه با هم فرق د ارن.

خوش‌گذشت
ته دلم یه چیز کدر هست که از همین لحظه سعی خواهم کرد ندیده بگیرمش

موبایل داره از دستم میفته. از امشب و آدمهاش خواهم نوشت

شب بخیر

No comments:

Post a Comment