هیچ کس را نمیشناسم که اینهمه "رفتن"م را به رسمیت شناخته باشد. اینهمه رعایتم را کرده باشد. اینهمه احترام گذاشته باشد به اینکه دیگر نخواستهام باشم. (کم نیستند آدمهایی که ازشان رفتهام. کم ندیدهام). این را از زمان همان "چند روز نیستم"ها فهمیده بودم. از آن طور که غیب میشد تا وقتی خودم دوباره برگردم.
شب خداحافظی، جایی میان بیتابیهایش گفت "تازه، الان نمیفهمم"
من؟ دارم میفهمم.
No comments:
Post a Comment