هیچی دیگه. از دست خودم خسته میشم به بالکن فرار میکنم سیگار میکشم، بعد از خودم انم میگیره به بغل مامانم فرار میکنم، میگه چه بوی گه سیگاری میدی. از بغل مامانم فرار میکنم میرم یه ماگ آب و یخ میریزم برا خودم.
یادم باشه وقتی دخترم با اون حال اومد بغلم، بوی تریاک هم میداد هیچی بهش نگم.
No comments:
Post a Comment