Friday, 14 March 2014

هرمز، یا مرگ تدریجی یک رویا

دنیا از آدم‌هاش قوی‌تره.
برای آرزوهات نجنگ. براشون تلا کن. بخواهشون. همه ی سعی‌تو براشون بکن. و، براشون صبر کن.
با دنیا در بیفتی لج می‌کنی. قشنگ‌ترین و باشکوه‌ترین آرزوت  رو یه طوری برآورده می‌کنه که پوچی تمام وجودتو پر می‌کنه. بعد کم کم عصبانی می‌شی. چون دنیا خودش رو از بدهکاری درآورده ولی طلب تو رو هم نداده. آرزوتو واقعاً نگرفتی اما چون دنیا منت رو از سرش ورداشته، مجبوری نود و دو رو ببخشی مثلا.
من حواسم نبود. نمی‌فهمیدم که آرزوی قشنگ و باشکوهم "دیدن" هرمز نیست. بودن و غلتیدن تو هرمز و دوست شدن باهاشه. من هرمز سه ساعته، با عصبانیت‌های شقایق و دلخوری‌های دوست پسر و جر و بحث‌هامون و هم‌سفرهایی که بیچاره‌ها نای تکون خوردن ندارن و هرجا 5دیقه ساکن می‌شن خوابشون می‌بره، با این احساس که آخرش هرمز به این آدما تحمیل شد با وجود همه‌ی رأی‌گیری‌ها و همه‌چی، با اون دست و پا زدن که "آقای راننده، ما رو جای تاریخی نبر. یه جای بکر ببر که خاکای رنگی داشته باشه"، رو نمی‌خواستم.
اصلاً از همون اولین جلسه‌ی برنامه‌ریزی تو دانشگاه، که هرمز تو برنامه نبود و بعد اشنا شدن با هم‌سفرها و فهمیدن این که فازشون بیشتر "استراحت"ه، یا اگه نه، همون موقع که قطار تاخیر داشت و نرسیدیم، یا اصن اون موقع که فهمیدیم برا به هرمز رسیدن باید 5 پاشیم را بیفتیم روز آخر با اونهمه خستگی، باید رها می‌کردم. از جایی که "تلاش کردن" برای رسیدن به آرزوم، تبدیل شد به "جنگیدن" ،باید رها می‌کردم. 
حالا "هرمز" دیگه یه آرزو نیست. حیف شده. انگار با اون سه ساعت، از اون اوج پر از افسونش بلندش کردم آورم یه جای دم دستی. که از دردِ  "دیگه نخواستن"ش تو دره ی رنگین کمان نشستم به زار زدن. و کم کم که آشتی‌تر شدم، ته ته‌ش این شد که هرمز جاییه که می‌خوام برم یه وقتی. درست همونطور که سعی می‌کنی رابطه‌ت رو با آدم‌های داستان‌هات حفظ کنی، بعد از تموم شدنِ اوجِ داستان. مثلاً. 
از دوست پسر قول گرفتم که یه بار بریم هرمز بازم. اما بعدترش دیدم نمی‌خوام. یا باید تنها برم یا اصن نرم. 

از هرمز یه قاب منظره‌ی قشنگ تو ذهنم موند و دوتا سنگ طلایی تو جیبم که آقای راننده برام آورد وقتی تو دره‌ی رنگین کمان تنها نشسته بودم. به سنگا می‌گن "طلای ابلهان"

برای آروزهات نجنگ. آرزویی که با جنگ به دستش میاری تیکه و پاره‌ست. جنگ‌زده‌ست. طلای ابلهانه. 

1 comment:

  1. Eh, tanha chie! Ba ham bayad berim! Zood ham bayad berim! Un saheli ke shaba noghreie ham mirim!
    O"O

    ReplyDelete