یادم باشه غمم رو به خشم نفروشم.
یادم باشه که عصبانی بودن راحتتر و هندلکردنیتر از غصه خوردنه، اما ناحقه. که من تک تک قدمهای مسیری که به اینجا رسوندتمون رو درک کردم و حق دادم بهش.
یادم باشه تو تنهایی قصه گفتن و در جایگاه victim گذاشتن خودم بیراههایه که دو سال رو توش حروم کردم و زخمم رو باهاش به چرک نشوندم.
یادم باشه که ما با اون ظرفیت جادویی دیالوگمون، قلبهامون رو پوست کندیم تا اون زخم رو از چرکش خالی کنیم و از این جا به بعد، حفظ سلامتم مسئولیت خودمه.
یادم باشه که این ناهمزمانیها مقصر نداره و من بیکینه وایسادم اینجا. که نه اون چیزی بدهکار منه نه دنیا.
مینویسم که یادم باشه غصه رو باید خورد و تبدیل به خشم نکرد. که یادم باشه این غم، هرچقد عمیق و بیرحم، نابه. خیلی نابه.
یادم باشه برای دردی که از سر دوست داشتن به دل آدم میشینه باید شاکر بود.
No comments:
Post a Comment