Thursday 19 November 2015

تا کجا قراره باور نکنم؟ چقدر قراره انکار کنم؟
این چه امتحانیه که من دارم از این عشق میگیرم؟ که اگه از تمام انکار کردن ها و فاصله گرفتن ها و بی مهری کردن های من تو یه سال فاصله جون سالم به در ببره٬‌ اون وقت می پذیرمش؟
که اگه من تو این یه سال یه آدم دیگه شدم و اونم تو این یه سال آدم دیگه ای شد و اون آدم های دیگه تونستن کنار هم بمونن٬ اون وقت می پذیرمش؟ چه انتظاریه آخه این؟

فیلمای گودبای پارتی رو نگا می کردم٬ اون صحنه ای که اومد باهام رقصید٬ نگاهشو یادمه. دزدیدن نگاهشو یادمه. بعد از تمام نکبت اون هفته هایی که گذشته بود بهمون اون هفته ی آخر. بعد از همون نکبت دو ساعت پیشش اصن. فیلما رو نگا می کردم و اشک می ریختم و تپش قلب و نفس تنگی.

چطور می تونم بگذرم از کسی که یه بار باهاش ویرانی مطلق رو تجربه کردم و از صفر ساختن رو. با آدمی که صبوره. 

اصن گیرم که آخرش راجع به یه چیزایی نفهمتم. گیرم که اسم های مختلف بذاریم برا چیزا. گیرم که اصن هرچی. چطور دارم این صبری که داره رو رد می کنم؟ چطور دارم این قدر یه طرفه نگا می کنم و می گم نمی خوامش؟ 

کاش خط وصل دیروز و فردا پاره نشده بود.

کاش می شد برای دو ساعت بریم بام حرف بزنیم. 

کاش بس می کردم دیگه. 

No comments:

Post a Comment