Wednesday 19 March 2014

انقدر هی دربرابر تردیدها و سرگردونی‌های دوست‌هام توی دلم به خودم گفتم "عجب شانسی آوردم که از 17 سالگی می‌دونم می‌خوام چی کار کنم تو زندگی‌م" و فلان، که اصن حواسم نبود "می‌خوام چی کار کنم تو زندگی‌م"، لزوماً جوابِ "می‌خوام چی کاره بشم؟" رو نمی‌ده.
حالا بدبخت و سرگردون اسم استادها و ریسرچ‌هاشون از جلوی چشمام می‌گذره و اصن نمی‌دونم دنبال چی باید بگردم. اصن نمیدونم می‌خوام تو سی سالگی کجا وایساده باشم. چرا انقدر دیر فهمیدم که تصویرهام از آینده‌م انقدر خامه؟
چرا انقدر خام موندم من تو این چهار سال؟ اه. 

No comments:

Post a Comment