مثل شن. دارد ریز ریز از دستهایم میریزد پایین. شکنندهتر از آن است که مشتهایم را سفت کنم دورش. گریزانتر از آن که رهایش کنم و بماند.
من؟ 
دم به کله میکوبد و
شقیقهاش دو شقه میشود
بی آنکه بداند
حلقهی آتش را به خواب میدیده ست
عقرب عاشق
او؟
جاان من است او
 
No comments:
Post a Comment