Sunday 25 December 2016

صبح کریسمس و کادوهای زیر درخت و بعدش برانچ با یه خونه پر از آدم و گپ و بعدم خاطره تعریف کردن‌های خانوادگی.
بعداز یلدایی که تنهایی گذشت، جالبه که کریسمس اینطوریه. خیلی هم جای درام و حماسه و تراژدی کردن داره. نمی‌کنم ولی.

از حال و هوای فامیلی لذت می‌برم و گاهی از شلوغی فرار می‌کنم می‌رم تنهایی تو اتاق درونگرای تازه پیداشده‌ی درونم رو ناز می‌کنم میام.

کتاب می‌خونم.

و گاهی غصه رو که نمی‌دونم از کجا و چرا اومده می‌تکونم از دلم.

تلگرام و توییتر رو بی‌خیال شدم نسبتاً.واتزپ پر از غم و حسرت و اندکی خشمه.

جرقه می‌زنیم گاهی با خواهرم. من ولی جدیدا به خودم مطمئن‌ترم و هربار فرو نمی‌ریزم. چه می‌دونم...

دلتنگی؟ غوغاست تو دلم‌

No comments:

Post a Comment