Tuesday 1 December 2015

یه کورس آنلاین داشتم این ترم٬ که باید کارامون رو توی یه فرومی می ذاشتیم و رو کارای بقیه کامنت می دادیم. صدساله نکرده م کاراشو و حالا کورس داره هفت دسامبر بسته میشه. تمام انرژی م رو امروز باید بذارم روی اینکه کارای ملت رو نگاه کنم و ایده بگیرم و استرس نگیرم و کامنت بذارم. و کمی شب تر که یه تعدادی کامنت گذاشته بودم برم سراغ سمبل کردن همون کارا. پرفکشنیسم نکنم. خجالت نکشم. تمام آدمهای کورس رو ایگنور کنم که قراره کارم رو ببینن. و فقط و فقط به انجام شدنش فکر کنم. و به این که اون استاد ببینه که من یه کاری٬‌حالا هر کاری٬‌کردم. زیاد نیست برا یه روز؟ سایت رو باز کردم و یه نمونه دیدم و تپش قلب گرفتم. اومدم اینجا این حال انم رو تخلیه کنم و برم. 
که تمام این عقب انداختن این کورس و این طور توش ریدن فقط به خاطر همین بود که نمی خواستم به نظر احمق بیام. نمی خواستم "بقیه" ببینن که دارم دست و پا می زنم. در حالی که خودم می دونستم این کورس اولویت آخرمه و اگه اولویت آخرم نبود بیشتر وقت می ذاشتم و بهتر کار می کردم. مسخره ش اینجاس که هی فکر می کنم این آدما همه ی Aهایی که رو تکلیفای اون یکی کورسم گرفتم رو نمی بینن. این آدما نمی دونن چه جونی دارم می کنم. ولی خب. چه اهمیتی داره؟ چرا باید اینطور گیر قضاوت ملت باشم؟ کی از این رفتارهای تینیجری م دست برمی‌دارم پس؟

شعار امروز تا صبح فردا که قراره کار کنم: استرس نگیر٬ مقایسه نکن٬‌ قضاوت نکن٬ سمبل کن.

No comments:

Post a Comment