Tuesday 15 December 2015

تو سر درو داف‌های دور و برت چی می‌گذره که هر از گاهی خراب می‌شن سر من که « از وقتی رفتی همه چی خراب‌شد و آ خیلی حالش بده و داغونه و لهه و کاش نمی‌رفتی»؟
تو اون لحظه‌ای که دارن می‌نویسن «نمی‌دونم اصن بهش فک میکنی یا نه»، خودشون رو کجای جهان مشترک من و تو می‌بینن؟

امشب بالاخره به یکی‌شون ریدم.

دو چیز نهایت نداره. جهان، و بی ملاحظگی آدم‌ها. اه.

3 comments:

  1. یه حال گریه و خنده‌ای بودم با خوندن این.
    حالت این‌که بمیرم برات و چه موقعیتی داری ولی خب پای لرز سبک زندگی و خربزه‌هاییه که خوردیم، به‌نظرم برگردیم عقب هم تچدید نظر نمی‌کنیم.

    ReplyDelete
    Replies
    1. خدایی این لرز اون خربزه نیست. یعنی من هر خربزه ای هم که خورده باشم کسی نباید فک کنه می‌تونه بیاد اینا رو بگه. مستقل از کانتکست / توی هر کانتکست‌ی کار بیخودیه...
      قبول نداری؟

      Delete
    2. قبول دارم کار اون طرف بیخوده. بحثم اینه که کلا در موقعیتی هستیم که چنین چیزی «ممکنه» حالا هرقدر هم که مزخرف و به ناحق باشه.

      Delete