Monday 23 May 2016

از کدوم خاطره برگشتی به من٬
که دوباره از تو رویایی شدم؟

اتاق اینترن‌ها. نور خوبی از پنجره افتاده روی میز روی دست‌هام. 
لبریزم.  نشاط یک پیروزی دو نفره توی رگ‌هام می‌ تپد. حالا فعلاْ. همیشه همین بودیم ما اصلا. هی شکست هی پیروزی. هی شکست هی پیروزی. کمی رویایی و کمی غمگین است که این طوفان هیچ وقت آرام نگرفته.  هیچ وقت نشده آرام بگیریم حرف روزمره بزنیم. هیچ وقت نشده دست برداریم از این کاویدن و نفس حبس کردن مدام. حالا اما لبریزم و بیشتر از غمناک بودنش رویایی بودنش را حس می‌کنم.
سخت و خواستنی بودنش را. 

موسیقی متن هم که طبعاْ نامجو. روبه‌رو.


پ.ن: تا جایی فرصت می‌دهم که بدانم طرفم متوجه حساسیت اوضاع هست. تا جایی که مطمئنم کند این زخم دوباره حاصل تلاشی ناموفق است. نه تلاش نکردن و ندیدن و اهمیت ندادن و بی‌ملاحظگی. برای تلاش آدم‌ها صبر می‌کنم.

No comments:

Post a Comment