"ناهید...
آدم نمیتونه صدتا طنابو تو دستش نگه داره...
نمیشه همه چیو اونجایی که می خواد نگه داره...
نمیشه همه چیو اونجایی که می خواد نگه داره...
تیکه تیکه میشه آدم.
طنابارو بذارم زمین. تو الان باید خودتو ترمیم کنی.
هیچی نمیشه...
یا طنابا همونجا هست، یا دور شدن میری وروشن می داری.
یا طنابا همونجا هست، یا دور شدن میری وروشن می داری.
هیچی نمیشه..."
البته که هیچ زخمی در لحظه ندارم که به درمان احتیاج داشته باشه.
اما بقیه ش،
الان تو یه هتلی تو دوحه نشستهم. اینجا ته ِ"هیچ جا"ئه الان برام. طنابارو ول کردم و ول نکردم. همه چیز رو سپردم به فاصله. به زندگی تازه، به کار، به سرشلوغی...
اما بقیه ش،
الان تو یه هتلی تو دوحه نشستهم. اینجا ته ِ"هیچ جا"ئه الان برام. طنابارو ول کردم و ول نکردم. همه چیز رو سپردم به فاصله. به زندگی تازه، به کار، به سرشلوغی...
No comments:
Post a Comment