امروز اولین روز تمرین کاراته بود. سخت و عجیب.
واقعآ آدم ممکنه انقد غرور داشته باشه و ندونه؟
وقتی وارد زمین میشی، باید تعظیم کنی و بگی "اوس". گویا این "اوس" در زبان ژاپنی ای که اینا تو کاراته استفاده می کنن یعنی همه چی. چشم، مرسی، بله، ببخشید، ..
سختم بود. یعنی سختم بود به زمین خالی تعظیم کنم. به استاد، به حریف، به هرکی تو زمینه (یه آقای 50 ساله، یه پسر حدودآ سی ساله (سلام م! بله. آقای سی ساله)، یه دختر هشت ساله و یه پسر 7ساله). موقع آیینِ شروع و پایانِ تمرین، اون دو زانو رو زمین نشستن و سرو انداختن پایین، اون احترام گذاشتن شبیه سجده، برا هرکدوم باید با یه چیزی تو خودم میجنگیدم.
وقتی وارد زمین میشی، باید تعظیم کنی و بگی "اوس". گویا این "اوس" در زبان ژاپنی ای که اینا تو کاراته استفاده می کنن یعنی همه چی. چشم، مرسی، بله، ببخشید، ..
سختم بود. یعنی سختم بود به زمین خالی تعظیم کنم. به استاد، به حریف، به هرکی تو زمینه (یه آقای 50 ساله، یه پسر حدودآ سی ساله (سلام م! بله. آقای سی ساله)، یه دختر هشت ساله و یه پسر 7ساله). موقع آیینِ شروع و پایانِ تمرین، اون دو زانو رو زمین نشستن و سرو انداختن پایین، اون احترام گذاشتن شبیه سجده، برا هرکدوم باید با یه چیزی تو خودم میجنگیدم.
اینکه همه با هم تمرین میکردیم. همهی اونایی که بلدتر از من بودن، کمربند مشکیها حتی. بعد اینکه باید خودتو میرسوندی. همه بلد بودن و تو اونی بودی که دست و پات به هم میپیچید و حرکات رو به طرز مضحکی انجام میدادی. اما باید انجام میدادی.
و اون انگیزهای که توت میجوشید. برا اینکه بیشتر تمرین کنی. برا اینکه بدنت رو رامِ ذهنت کنی.
فک کنم -همون قدر که قبل از شروعش تصور میکردم- دقیقاً همون چیزیه که لازم دارم.
فعلاً انگیزه اون قد بالا هست که میخوام دوشنبه هم بعد از کار برم اونجا. تا ببینیم چی میشه.
No comments:
Post a Comment