گفتم این پنج روز باقی مونده رو تلفنی حرف نزنیم. یا ویدئوکال یا هیچی.
حوصله نداشتم همه چی گیر واژهها باشه. گیر حرف زدن. زبان مشترک ما خیلی تنک ه هنوز. خسته میشدم از ترجمه و تخلیص. ویدئو کال نگاه داره و حرکت. میشه بود بدون حرف زدن. اصن به نظرم فعلا آنچه از رابطه میخوام همینه. بودن پیش هم، برای هم، با کمترین واسطه. بی قصه، بی مفهوم، بی زبان.
چقدر مسخرهس که خواستهم از رابطه اینه و دارم تو لانگ دیستنس؟
اما زندگی بدون کسی که دوستش بدارم و دوستم بداره از توانم خارجه فعلا. نیازم به مهرورزی، نیازم به مهر. همیناس که بدبخت و زیبام میکنه.
No comments:
Post a Comment