شکوفهای که از جای زخمهای کهنه سر باز میکند
«دو چشم داشت دو سبزآبی بلاتکلیف که در دوراهی دریا-چمن مردد بود»
«دو چشم مضطرب ترسان که از نگاه ثابت من میگریختند و چون دروغگویان به انزوای بی خطر پلکها پناه میآورند»
No comments:
Post a Comment