- اینکه اِوری تینگ ایز اباوت "پیدا کردن شیوهی شخصی" . تو هر کاری و هر جایی و هر زندگیای
- اینکه آدم هی خیال میکنه گذشته و نگذشته. این که ماههاست در گذارم از اون ژانگولربازِ سالهای شور و شر، به یه دختر عقلرسِ دودوتا چارتای متعادل. و انگار که این "گذار" هی نمیرسه به تهش.
- اینکه رابطهم چطور داره فاز عوض میکنه و چقدر چالش و چاله و چاه داره این فاز جدید برام. چقدر قراره پوست بندازم.
- اینکه "تجربه" و یادگرفتن یه چیزایی از راه سختش، چقدر لایه لایه ست. چقدر اون ردی که از تجربه رو جانت افتاده عمیقه و چقدر زخم بر زخم بر زخم بر زخم از آدمیزاد سوسمار میسازد.
- اینکه چطور یک "چطوری؟" ساده میتواند سختترین سؤال جهان باشد گاهی.
- اینکه "من به جز آبی نگاهت/ آسمانی نمیشناسم/ تا تو سرگرم روزگاری/ از نفس بی تو میهراسم"
حداقل تو سرم نمیچرخن دیگه. من رفتم سر کار و زندگیم.
No comments:
Post a Comment