Saturday 26 October 2013

نوشتن ندارد. هی یادم می‌رود که چطور هی نوشتن از چاله‌ها وبلاگ آدم را به گه می‌کشد.
 
فقط همین که رابطه را می‌شود گاهی با یک شب مستیِ دیوانه از لب پرتگاه نجات داد و از شر سمباده‌ها خلاص شد.
با یه بطریِ عرق، که وقتی پاش بیفته یه کوکتل مولوتوفه. مثلا.
 
بروم پی کارم و نک و ناله را جمع کنم. هروقت فردا روز دیگری بود، از دیگر بودنش می‌نویسم.
 

No comments:

Post a Comment