Thursday 10 October 2013

" ...و شکل راه رفتن تو، معنای مثنوی‌ست"

جلوفنی، با یه دوست عزیزی... ولو، هر و کر، غر و نق، خوش.
از دانشکده اومد بیرون.
من: آءخ. فلانی.
اون: اِ فلانی
- سکوت. اون زل زده به من، من به جلو در دانشکده-
- چرا آخ؟
- ها؟ همینجوری.
- نرینی!
- نه خیالت راحت. بزرگ شدم.
- :))))) بروبابا

مگه لازم آدم بگه چه همه ریده و از چی گذشته تا الان اینجاست و لبخندشه و خوشه؟
 
بعضی آدمها آرامششون از تو مدل وایسادن و راه رفتنشون معلومه. "آخ" ِ آدمو در میارن اگه عزیز باشن..

No comments:

Post a Comment