صبح
رهایی از شر ناتوانی- مرحلهی اول، دیالوگهای صبحگاهی خوب، هوای خیس، آهنگ خوب، پیادهروی، نفس عمیق کشیدن ناخودآگاه تا مترو. دنگ شو، "عکس تو خود قراره"..
ظهر
از دانشگاه جورج واشنگتن به سمت آفیس، نسبتاَ راضی از حرف زدن با استاده، رهایی از شر ناتوانی-مرحلهی دوم و آخر، کارمندای مهربون بانک، هوا بیرحمانه خوب، پاییزی طور، خوشحالی با شلوارِ بعد از مدتها جین و بلوز کرم شل و ول، دنگ شو، "اسم تو راه فراره.."
رهایی از شر ناتوانی- مرحلهی اول، دیالوگهای صبحگاهی خوب، هوای خیس، آهنگ خوب، پیادهروی، نفس عمیق کشیدن ناخودآگاه تا مترو. دنگ شو، "عکس تو خود قراره"..
ظهر
از دانشگاه جورج واشنگتن به سمت آفیس، نسبتاَ راضی از حرف زدن با استاده، رهایی از شر ناتوانی-مرحلهی دوم و آخر، کارمندای مهربون بانک، هوا بیرحمانه خوب، پاییزی طور، خوشحالی با شلوارِ بعد از مدتها جین و بلوز کرم شل و ول، دنگ شو، "اسم تو راه فراره.."
عصر
اسموتی انبه با شیرینی پرتقالی، آفتابِ کافی، باد خنک، به سمت پل و رودخونه..
بعد دم رودخونه، آدمای آروم، کایاکهای رنگی رنگی، از این معاشرتهای دو سه جملهای، آرامشِ جاری در فضا.
یک مشت جوانِ مست با لباسهای رسمی (آخ از گرههای شل کراوات، که از رژ لبِ رو سیگار هم اروتیک ترن). به خوبی میتونم تصور کنم که خسته و تلف از سرکار اومدن بیرون، به لطف هپی آور رفتن مست کردن اومدن دم رودخونه.
ولو رو سکوهای کنار آب، کمی نوشتن، کمی نگاه کردن آدمها
اسموتی انبه با شیرینی پرتقالی، آفتابِ کافی، باد خنک، به سمت پل و رودخونه..
بعد دم رودخونه، آدمای آروم، کایاکهای رنگی رنگی، از این معاشرتهای دو سه جملهای، آرامشِ جاری در فضا.
یک مشت جوانِ مست با لباسهای رسمی (آخ از گرههای شل کراوات، که از رژ لبِ رو سیگار هم اروتیک ترن). به خوبی میتونم تصور کنم که خسته و تلف از سرکار اومدن بیرون، به لطف هپی آور رفتن مست کردن اومدن دم رودخونه.
ولو رو سکوهای کنار آب، کمی نوشتن، کمی نگاه کردن آدمها
شب
از مترو به خونه، پیاده، هوا خیلیی خوب، باتری موبایل تموم، آهنگ نداریم، به صدای جیرجیرکا گوش میدیم..
از مترو به خونه، پیاده، هوا خیلیی خوب، باتری موبایل تموم، آهنگ نداریم، به صدای جیرجیرکا گوش میدیم..
فردا
کاراته، تماشا کردن امتحان، خونه دوش لباس، یه بازار هفتگی که چیزای دست ساز می فروشن، چرخیدن تو شهر، سخنرانی نامجو، شبم یه آبجویی چیزی، بعدم خونه.
کاراته، تماشا کردن امتحان، خونه دوش لباس، یه بازار هفتگی که چیزای دست ساز می فروشن، چرخیدن تو شهر، سخنرانی نامجو، شبم یه آبجویی چیزی، بعدم خونه.
خوبم.
No comments:
Post a Comment